کد مطلب : 9628
نقد علی افتخاری بر مستند «من بلفاست هستم»
تاریخ انتشار: چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۱۶:۴۹
شهری با یک آینده روشن
شهری در قالب یک سمفونی از خاطراتی که مدتهاست فراموش شده است: این نقطه مرکزی فیلم مستند بریتانیایی «من بلفاست هستم» (I Am Belfast / ۲۰۱۵) به کارگردانی مارک کازینز است.
کازینز با این فیلم به شهر زادگاه خود ادای احترام میکند و تصویری امیدوارکننده از جایی ترسیم میکند که در سینما از روی عادت به عنوان کارزار خشونت فرقهای نشان داده شده است. هلنا برین در «من بلفاست هستم» نقش بلفاست را بازی میکند، شهری که مظهر زنی ۱۰۰ هزار ساله است. نقش برین این است که داستان بلفاست را برای کازینز بگوید، اما به قول خودش، «نه کل داستان» بلکه «بخشهایی از آن، مثل یک فیلم سینمایی». کازینز پاسخ میدهد: «سینما را دوست دارم.»
کازینز در سالهای اخیر با فیلمهای چون فیلم ۱۵ ساعتی «داستان فیلم: یک ادیسه» - که ۹۰ درصد آن با تکههایی از فیلمهای دیگر ساخته شد – با نگاهی منحصربهفرد به دنیا نگاه کرده است. او در «من بلفاست هستم» تعادل را حفظ کرده است و بخشهایی از فیلمهای کلاسیک مانند «مخلوقی از تالاب سیاه» را با تصاویر جدید در هم آمیخته است.
کازینز در «من بلفاست هستم» بین گذشته و حال حرکت میکند و تصویری روانشناختی/جغرافیایی از پایتخت ایرلند شمالی ارائه میدهد. شهری که زمانی برای کشتیسازی و پارچه کتانی شهرت داشت، اکنون بیشتر با ناآرامیها معروف است. کازینز تصاویر آرشیوی را بحثهای زودگذر خود با بلفاست با بازی برین (بیآنکه چهره آنها را ببینیم) تلفیق میکند. در حالی که تاریخ معاصر بلفاست را میتوان در دیوار حائل بین پروتستانها و کاتولیکها موسوم به «خطوط صلح» و دیوارنگارههای شهر خواند، سرزمینی که این شهر روی آن بنا شده است قدمتی به اندازه عصر برنز دارد. برین در لحظهای از فیلم میگوید: «هر چه پیرتر میشوی، سختتر میتوانی در آینه به خودت نگاه کنی.» او میگوید زمانی زیبا بود، اما به تدریج زشت شد.
کازینز در «من بلفاست هستم» همچنان زیبایی این شهر و تواناییهای آن در کشف مجدد این زیبایی را میبیند و همین نگرش است که فیلم او را چیزی بیش از یک اثر پر پیچوخم روشنفکرانه کرده است. دوربین کازینز از مکانهای نمادین بلفاست مانند مجتمع صنعتی «هارلند اند وولف» تا «اسکوایرز هیل»، برین را همراهی میکند، در حالی که او از اشتباهات مذهبی و سیاسی بلفاست میگوید، داستانهای خود را تعریف میکند و در عین حال به تماشاگر فرصت میدهد در این داستانها غوطهور شود، خواب ببیند و در فکر فرو رود. کازینر با بهرهگیری از تصاویر کریستوفر دوئل مدیر فیلمبرداری («در حال و هوای عشق» و «حصار ضد خرگوش») و موسیقی دیوید هلمز («۷۱» و «گرسنگی») چشماندازی رؤیایی و پرطراوت از بلفاست ترسیم میکند.
تماشاگر خیابانهای «هولی لند»، اجتماع «نیو لاج» و «خطوط صلح» را زیر پا میگذارد و زیبایی عادی را پیدا میکند. چارلز دیکنز زمانی بلفاست را «یک جای خوب برای آدمهای زمخت» توصیف کرد، اما کازینز اجتماعی مهربان را به ما نشان میدهد که در آن عشق به گفته یک مرد مثل «مربایی است که از پشت شما جاری شده است» و جایی که در آن زنانی مانند رزی و ماد – دو دوست قدیمی از دو بخش مذهبی شهر – اعتقاد دارند حتی یک واژه بیادبانه میتواند اهمیت شاعرانه خاص خودش را داشته باشد. در مورد بلفاست یک گفته معروف هست که کشتی تایتانیک در لنگرگاههای این شهر ساخته شد. برین میگوید: «تایتانیک وقتی از اینجا رفت سالم بود.» این حرف را درمورد کسانی مانند کازینز که در دوران ناآرامیهای بلفاست بزرگ شدند، نمیتوان زد. کازینز ظاهراً خیلی اصرار ندارد روی گذشته خشونتبار شهر تأکید کند، اما نرد برین اذعان میکند که یادآوری آن خاطرات برایش نگرانکننده است. برین در نقش بلفاست پرسونایی مادرانه به خود میگیرد و هنگام بحث درباره اتفاقاتی مانند بمبگذاری در بار مگورک یا «یکشنبه خونین»، روزی که در ۷۵ دقیقه ۲۲ بمب در نقاط مختلف بلفاست منفجر شد، حال و هوایی جدی در عین حال دلگرمکننده به فیلم میبخشد.
نگاه کازینز به سوژه سخت خود کاملاً انسانی و عاری از تعصب است. «من بلفاست هستم» برخلاف دیگر روایتها از ناآرامیها در این شهر، کمتر به ریشهیابی تقابل علاقه دارد و بیشتر نگران ضربه عاطفی بر جا مانده از آن دوران است که انگار در معماری شهر فرو رفته است. جستجوی کازینز برای رسیدن به زیبایی بلفاست مسحورکننده است. پیام او کاملاً مشخص است: دیوارهایی که شهر را تقسیم کرده است بردارید و آخرین قطرههای زهر و نفرت را خشک کنید. بلفاست شهر تناقضهاست، اما آنچه «من بلفاست هستم» به ما میآموزد این است که همین تناقضها در ماهیت انسانی شایع است. بلفاست جایی مملو از خاطرات تراژیک است، اما کازینز شهری با یک آینده روشن را برای تماشاگر به نمایش میگذارد.